نام همسران وزنان رضا شاه

نام همسر:                               فرزندان:

مریم سوادکوهی                    صدیقه پهلوی (کدویی)

صفیه همدانی                            همدم‌السلطنه

تاج‌الملوک                                    شمس
                                                اشرف
                                              محمدرضا
                                            
   علی‌رضا     
  
توران امیرسلیمانی                          غلام‌رضا
 

عصمت دولتشاهی                      عبدالرضا
                                               احمدرضا
                                              محمودرضا
                                                 فاطمه
                                               حمیدرضا

رضا شاه و ازدواج او با دختر عمو

پدر رضاخان چند روزی پس از به دنیاآمدن او درگذشت و مادرش با فرزند بیمار خود (رضا خان)، راهی تهران شد. رضا شاه در اوان جوانی وارد خدمت در بریگاد قزاق شد و تا مدتها در جنگ و جدالهای نواحی مختلف کشور شرکت نمود. او سپس با مریم سوادکوهی دختر عموی خود ازدواج کرد و صاحب دختری به نام فاطمه(صدیقه) شد .

مریم، همسر اول رضاشاه که صفیه و تاجماه هم خوانده شده، چندی بعد درگذشت و بدین سان، رضاشاه اقدام به دومین ازدواج خود نمود.

 رضا از آن پس مدارج ترقی را و به دریافت عنوان خانی، درجه افسری نایل آمد و به درجهٔ میرپنج در بریگاد قزاق رسید.


او با روحیات نظامی خود و برخی خدمات که در جریان شورش های داخلی انجام داد، نفوذی در بین محافل مختلف کشور پیدا کرد و مورد توجه قدرت های خارجی(خاصه انگلستان) نیز قرار گرفت و به تدریج به وزارت جنگ و ریاست‌الوزرایی ودر نهایت پادشاهی رسید. با تشکیل مجلس مؤسسان در آبان ۱۳۰۴ سلطنت قاجار را ملغی و حکومت رضا شاهی را مستقر ساخت.

سرنوشت دختران محمد رضا شاه

محمدرضا شاه پهلوی در خلال ازدواجهای خود دارای ۳ دختر به نامهای شهناز، فرحناز و لیلا شد. شهناز از ازدواج اول او و فرحناز و لیلا از ازدواج سوم او بودند. 

آنها به دلیل سن و سال پایین و حضور عمه‌های قدرتمند چندان مجالی برای عرض اندام در دربار نیافتند. تولد شهناز پهلوی (در آبان سال ۱۳۱۹ش) با خشم و ناراحتی خاندان پهلوی توأم شد. چرا که این خانواده برای به دنیا آمدن فرزند پسری که جانشین و ولیعهد محمدرضا پهلوی باشد نقشه‌ها کشیده بودند.

در این میان رضاشاه، بزرگ خانواده پهلوی، کسی که در تمام مدت حضور ملکه فوزیه در ایران سعی کرده بود با توجهات ویژه دل او را به دست آورد، پس از شنیدن این خبر خشمگین شد و از فرط عصبانیت تمام وسایل روی میز دفترش را با عصا به پایین پرت کرد! او از آن زمان کمتر به فوزیه توجه کرد و اعضای خانواده پهلوی علی‌الخصوص تاج‌الملوک از در ناسازگاری با فوزیه برآمدند.

 تا اینکه فوزیه ایران را ترک نمود و سال بعد به دلیل پافشاری فوزیه، دربار ایران ناچار شد طلاق او را صادر کند. (۱۳۲۶) از این پس شهناز که از یک سو از محبت مادر جدا شده بود و از سوی دیگر پدر را به دلیل مشغله و خوشگذرانی در کنار خود نداشت تنها شد. روابط او با عمه‌ها و مادربزرگش چندان گرم نبود. چرا که از یک طرف آنها را برای رفتن مادرش مقصر می‌دانست و از طرف دیگر از همان ابتدای تولد از آنها محبتی ندیده بود.

در نهایت به دلیل دلتنگی‌های شهناز قرار شد که جهت تحصیل به یک مدرسه و سپس کالجی در اروپا فرستاده شود. او از سن ده سالگی با ثریا به عنوان نامادری روبه رو گشت، با تمام تلاشهای ثریا هرگز با او از در دوستی درنیامد ، تنها پس از کودتای ۱۳۳۲ حاضر به بازگشت به ایران شد. اندکی بعد به خواست شاه در سال ۱۳۳۵ به عقد اردشیر زاهدی پسر فضل‌الله زاهدی عامل کودتای ۱۳۳۲ درآمد. پس از به دنیا آمدن تنها فرزندشان مهناز در سال ۱۳۳۷، به سبب عیاشی اردشیر زاهدی،شهناز شاهزاده تنهای دربار به تنگ آمده و تنها با دخترش در حصارک ساکن گشت و به تدریج به مواد مخدر (ال. اس. دی) روی ‌آورد. وی در سال ۱۳۴۳ش پس از فوت سرلشکر فضل‌الله زاهدی از اردشیر زاهدی جدا شد و به زندگی هیپی‌گری و کولی‌وار رو آورد. پس از مدتی به سویس رفت

 در آنجا با خسرو جهانبانی فرزند سپهبد جهانبانی که مشغول تحصیل در رشته نقاشی و یک هیپی تمام عیار بود آشنا گشت و اندکی بعد بدون اجازه دربار با او ازدواج کرد. وی سالها پس از به دنیا آمدن دختر دوم فوزیه و پسرش کیخسرو در آنجا ‌ماند تا اینکه به وساطت فرح دیبا بخشیده شده و به ایران آمد. شهناز پیش از انقلاب به مذهب رو آورد و نام خود را به هاجر تغییر داد. وی از آن به بعد با روسری در مجالس خصوصی شرکت می‌کرد.

شاه در روزهای آخر حیات مایملک خود را بین فرزندانش تقسیم کرد به میزان هشت درصد از ارث خود را به شهناز بخشید و دو درصد را به فرزندش (مهناز) داد و جمعاً ده درصد از ارث شاه به آنها رسید. ولی شهناز که پس از فوت پدرش به تقسیم‌بندی ارث واقف شد و دانست که به او حدود هفت درصد کمتر از فرحناز و لیلا داده‌اند به دادگاه فرانسه شکایت برد. مع ذلک با همان میزان هشت درصد صاحب پول و ملک زیادی شد که خود شوهر و فرزندانش بتوانند به راحتی در پاریس زندگی کنند. او از سیاست به کلی دور بود و راحتی خود را در آزادی از قیودات دربار و سیاست و توطئه‌بازی به شمار می‌آورد.

فرحناز دختر دوم محمدرضاشاه در سال ۱۳۴۱ (اسفند ماه) به دنیا آمد. در ابتدا تحت تعلیم مربی سویسی به آموختن زبان فرانسه مشغول شد و سپس در دبستانی در جنب قصر نیاوران که برای خانواده پهلوی و پاره‌ای از رجال بنا شده بود به تحصیل پرداخت. شانزده ساله بود که به دلیل انقلاب اسلامی ناچار به ترک ایران شد، و در امریکا مشغول به تحصیل گشت. او با سرمایه هنگفتی که از ۱۵% ارثیه پدرش به دست آورد، سهامدار چند مؤسسه و کارخانه بزرگ امریکا گشت و اکنون به حال تجرد در آمریکا زندگی می‌کند. روابط او با علیرضا برادر کوچکترش بهتر از سایر خواهر و برادرها بود.

لیلا سومین دختر محمدرضا پهلوی و آخرین فرزند او و فرح پهلوی است که درسال ۱۳۴۹ (فروردین) در کاخ نیاوران به دنیا آمد و تحت تربیت معلم و دایه سویسی قرار گرفت. هشت ساله بود که با والدینش به حالت تبعید از ایران خارج شد و در طول دوران دربه دری همراه پدر و مادر بود. ده ساله شده بود که در قاهره در یک مدرسه امریکایی نامنویسی کرد و مدتی بعد برای آنکه ناظر مرگ پدر نباشد راهی اسکندریه شد در آنجا بود که خبر مرگ پدر را شنید و به امریکا رفت. او به ناچار تا مدتها مجبور به دوری از مادر بود. وی با وجود داشتن تحصیلات عالیه در رشته ادبیات تطبیقی به شدت افسرده بود و از سردردهای شدید میگرن و دردهای عضلانی رنج می‌برد. همین امر باعث شده بود که گوشه عزلت گزیند و در جمع دوستان حاضر نشود.

 شکست عشقی او آخرین قطره از این جام بود که او را لبریز ساخت و در ۳۱ سالگی دست به خودکشی زد. علت مرگ او را استعمال بیش از حد قرصهای مسکن و داروهای قوی بیان کرده‌اند. او در سال 1998 در کنار قبر مادربزرگش در پاریس دفن شد

زندگی نامه محمد رضا شاه پهلوی

محمدرضا پهلوی در روز ۴ آبان ۱۲۹۸ خورشیدی (۱ صفر ۱۳۳۸ قمری، ۲ عقرب ۱۲۹۸، ۲۶ اکتبر ۱۹۱۹ میلادی) در تهران زاده شد. پدر او «رضاخان میرپنج سوادکوهی» (بعدها رضاشاه پهلوی) و مادرش تاج‌الملوک آیرملو (بعدها «شهبانو مادر») بود.

محمدرضا از این پدر و مادر، دو خواهر و یک برادر به نام‌های شمس(۱۲۹۶-۱۳۷۴)، اشرف (دوقلو با محمدرضا) و علیرضا پهلوی (۱۳۰۱-۱۳۳۳) داشته‌است.

محمدرضا پس از به پادشاهی رسیدن پدرش به پست ولیعهدی رسید. آموزش را در مدرسه نظام به همراه بیست تن از همکلاسی‌های دست چین شده آغاز کرد و از کودکی زبان فرانسوی را نزد پرستار فرانسوی‌اش مادام ارفع آموخت. در دوازده سالگی او را برای ادامه تحصیل به سوئیس فرستادند. او در سوئیس در مدارس "اکل نوول دوشی" و انستیتو لو روزه[۶] نزدیک شهر لوزان تحصیل کرد.

پس از اشغال ایران به‌دست نیروهای متفقان و برکناری رضاشاه از پادشاهی، فرزند وی محمدرضا پهلوی، با ادای سوگند پادشاهی در پارلمان شورای ملی (در نگاره)، پادشاه ایران شد.

در سوم شهریور ۱۳۲۰ کشور ایران به دست نیروهای سه کشور انگلستان، شوروی و آمریکا اشغال گردید. رضاشاه دستور مقاومت داد و فرماندهی کل نیروها و مسئولیت دفاع از تهران را به ولیعهدش واگذار نمود. محمدعلی فروغی از سوی انگلستان قول کمک برای نگهداری مقام و جایگاه پادشاهی در خانواده پهلوی را به رضاشاه داد و سرانجام در روز پنجم شهریور دستور عدم مقاومت به همگی واحدها ابلاغ شد.

مذاکرات میان نمایندگان اشغالگران بر سر جانشینی رضاشاه مدتی به طول انجامید. گزینه اصلی بریتانیا به غیر از محمدرضا، پسر محمدحسن میرزا نوه محمدعلی شاه قاجار (ساکن انگلستان و افسر نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا) بود. ولی در نهایت با توافق شوروی و آمریکا، محمدرضا پهلوی را به جای پدرش به سلطنت برگزیدند. رضاشاه پهلوی توسط انگلستان از سلطنت برکنار و به جزیره موریس و سپس به آفریقای جنوبی تبعید شد.


نهضت ملی شدن صنعت نفت آنقدر در روحیه محمدرضا پهلوی اثر گذاشت که بخش عمده‌ای از کتاب پاسخ به تاریخ که پس از سقوط سلطنت نوشته‌است، را نیز به خود اختصاص داده‌است. در سال‌های ۱۳۲۷ خورشیدی تا ۱۳۲۹ خورشیدی مذاکراتی بین نویل گس و عباسقلی گلشائیان، وزیر دارائی دولت انجام شد و حاصل آن قراردادی بود که به قرارداد الحاقی گس-گلشائیان معروف شد. طبق این قرارداد، حق امتیاز ایران از نفت جنوب افزایش می‌یافت ولی در عین حال قرارداد اصلی یعنی قرارداد ۱۹۳۳ تغییری نمی‌کرد. محمدرضا پهلوی مایل به تصویب همین قرارداد بود ولی نمایندگانی از جبهه ملی مثل حسین مکی، مظفر بقائی و ابوالحسن حائری‌زاده از تصویب آن جلوگیری کردند. در ۵ تیر ۱۳۲۹ خورشیدی رزم‌آرا به سمت نخست وزیری توسط مجلس انتخاب شد پهلوی دوم که می ترسید که رزم ارا کودتا کند و او را مورد حمایت قدرت های خارجی می دانست در روز شانزدهم اسفند سال ۱۲۹۹ سپهبد حاجیعلی رزم‌آرا در مسجد شاه تهران کشته شد. در این باره دو روایت وجود دارد. یکی اینکه خلیل طهماسبی، که پس از دستگیری در همان لحظه خود را عبدالله موحد رستگاری معرفی کرد، این کار را کرد. فداییان اسلام، گروه اسلامگرای وابسته به نواب صفوی، که آنزمان در اتحاد با آیت الله کاشانی و جبهه ملی بود، همان روز مسئولیت آنرا به عهده گرفت. او در زمان دولت دکتر مصدق آزاد شده و پس از کودتای ۲۸ مرداد، که دوباره بازداشت شد، قتل را منکر گشت.روایت دیگر آن است که اگرچه خلیل طهماسبی قصد این کار را داشت ولی در واقع گلوله او به رزم‌آرا نخورد، بلکه نخست وزیر ایران با گلوله ای با کالیبر بزرگ مربوط به یک اسلحه کلت کمری که تنها در اختیار ارتش بود، کشته شده است. و ضارب واقعی یک گروهبان ارتش ( محافظ رزم آرا ) بود که با هماهنگی دربار و شخص اسدالله علم این قتل را انجام داده است. نواب صفوی در دادگاه خود در این مورد می گیود که قتل رزم ارا در راستای نظرات شاه می داند و می گوید که در دیدارش با شاه به همراه واحدی زمانی که از فساد موجود شکایت کردیم شاه تمامی تقصیرات را متوجه رزم ارا نمود یعنی تلویحا با کشتن رزم آرا موافق کرد . به پیشنهاد جمال امامی در مجلس شورای‌ملی، مصدق نخست‌وزیر شد. قدرت محمدرضا پهلوی در دوره نخست‌وزیری مصدق روزبه‌روز کمتر شد. به خاطر محبوبیت مصدق و امر ملی شدن نفت، محمدرضا پهلوی نیز در ظاهر از او پشتیبانی می‌کرد ولی عملا در برکناری او می‌کوشید. در رویداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱ ارتش به طرفداران مصدق و حزب توده تیراندازی کرد و عده‌ای کشته شدند. سرانجام بجای قرارداد گس-گلشائیان، با امضای همه اعضای کمیسیون مخصوص نفت در مجلس شورای ملی ایران در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ قانون ملی شدن صنعت نفت به تصویب رسید. مجلس سنا نیز این قانون را در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ خورشیدی تصویب کرد.

در سال ۱۳۲۹ خورشیدی محمدرضا پهلوی با همسر دوم خود ثریا اسفندیاری ازدواج کرد. او فرزند یکی از خوانین بختیاری از همسری آلمانی بود.اولین بار، محمدرضا پهلوی به همراه فوزیه وی را زمانی که کودکی بیش نبود، ملاقات نموده بود. برخی از مورخین اعتقاد دارند که ثریا محبوبترین همسر محمدرضا پهلوی بوده‌است.

رضا خان

رضاخان 11 و به روایتی 12 فرزند داشت که نخستین پسرش، محمد رضا بعد از او به سلطنت رسید. محمدرضا پس از فرار از ایران و سقوط رژیمش، به سرعت تنها شد و سران رژیم های مصر و اردن و مغرب و مقامات امریکا دست از حمایتش برداشتند. او در سال 1359 به دنبال گذراندن دوره سخت بیماری سرطان، ده ها میلیارد سرمایه هایی را که از ایران برده بود، برای خانواده اش باقی گذاشت.

علیرضا پهلوی

۱- علیرضا پهلوی دومین پسر و پنجمین فرزند رضا خان و برادر تنی محمدرضا بود. او در سال 1301 به دنیا آمد. مدتی در تهران و لوزان سویس تحصیل کرد و در سال 1315 به ایران بازگشت و وارد دانشکده افسری شد. در سال 1320 از این دانشکده فارغ التحصیل شد و به همراه پدر به تبعیدگاهش در سن موریس رفت و تا زمان مرگ در کنار او بود. علیرضا در سال 1323 وارد ارتش فرانسه شد و تا سال 1326 در آنجا خدمت کرد و سپس به ایران بازگشت. علیرضا در ایام خدمت در فرانسه با دختری لهستانی تبار ازدواج کرد و از او صاحب پسری شد، ولی دربار ایران این ازدواج را به رسمیت نشناخت و بنابر این همسر و فرزند شاهپور علیرضا در پاریس زندگی می کردند. علیرضا پهلوی در 6 آبان 1333 درست در زمانی که شایعه ولیعهدی او (به دلیل بچه دار نشدن محمدرضاشاه و ثریا اسفندیاری ) بر سر زبان ها بود، در یک سانحهٔ هوایی کشته شد. جنازه او در کنار جسد مومیایی پدرش رضا شاه که از آفریقا آورده شده بود، در شهر ری به خاک سپرده شد.

اشرف پهلوی

۲- اشرف پهلوی خواهر همزاد محمدرضا پهلوی است. نام وی در زمان تولد «زهرا» بود که بعدها به «اشرف الملوک» و «اشرف» تغییر یافت. او پس اتمام تحصیلات رایج آن زمان، بنا به توصیه پدرش با علی قوام پسر قوام الملک شیرازی ازدواج کرد که بعد از 20شهریور این امر به طلاق انجامید. وقتی رضا شاه مجبور به ترک ایران شد، اشرف در آخرین دیدار با پدر مأموریت یافت تا یاور و همدم برادرش محمدرضا پهلوی باشد. دومین ازدواج او با احمد شفیق خواهر زاده ملک فاروق پادشاه مصر بود . وی در دوران نخست وزیری مصدق به خاطر دخالت در سیاست و حمایت از مخالفان دولت از کشور تبعید شد و به فرانسه رفت. قبل از کودتای 28مرداد وارد تهران شد. بعد از مدتی ازدواج او با شفیق به طلاق انجامید. اشرف بعد از سال 40 با جوان تحصیل کرده ای به نام مهدی بوشهری پور در پاریس ازدواج کرد. اشرف به خاطر نوع شخصیت و دخالتش در سیاست ایران و دست داشتن در معاملات مالی و اقتصادی و نیز زندگی خصوصی جنجال برانگیز و مفاسد اخلاقی گسترده، مورد انتقاد شدید مخالفان حکومت پهلوی قرار داشت. فساد مالی و اخلاقی اشرف پهلوی به حدی بود که حتی ساواک را به واکنش واداشت و رفتارهای او را مغایر شئون سلطنت گزارش کرد. خبرهای متعدد از دخالت او در قاچاق مواد مخدر در کنار عیاشی و ولخرجی، در همه محافل بر سر زبان ها بود. اشرف در سال های پس از انقلاب در امریکا زندگی می کرد و درحال حاضر از سرنوشت او خبری در دست نیست. یکی دو سال پیش، جسته و گریخته، خبرهایی از ابتلای او به آلزایمر شدید حکایت می کرد.

غلامرضا پهلوی

۳- غلامرضا پهلوی ششمین فرزند و سومین پسر رضا شاه بود. مادرش پس مدت کوتاهی بر اثر ناسازگاری از رضا شاه جدا شد و در خانه ای که برای وی در نظر گرفته شده بود با تنها فرزندش زندگی می کرد. غلامرضا پس از تحصیلات ابتدایی به همراه سه تن از برادران ناتنی اش (عبدالرضا پهلوی، احمدرضا پهلوی و محمودرضا پهلوی) برای ادامه تحصیل به مدرسه انستیتو لو روزه سوییس فرستاده شد و پس از اتمام تحصیل، در سال 1315 به همراه سایر برادران به ایران بازگشت و همگی به خواست پدرشان وارد دبیرستان نظام شدند. غلامرضا در سال 1320 و پس از کنار رفتن رضاخان از سلطنت به همراه پدر مجبور به ترک ایران و اقامت در آفریقای جنوبی شد. پس از مرگ پدر نیز اجازه بازگشت به او داده نشد و ناچار برای ادامه تحصیل به دانشگاه پرینستون آمریکا رفت ولی پس از یک سال با اجازه برادرش محمدرضا شاه پهلوی به ایران بازگشت و وارد دانشکده افسری شد و در مهر ماه 1327 دوره دانشکده افسری را به پایان برد و به تدریج مدارج نظامی را تا اخذ درجه سرتیپی در سال 1350 طی کرد.

ریاست کمیته ملی المپیک، ریاست باشگاه سوارکاران، آجودانی ویژه شاه، عضویت در شورای نیابت سلطنت از جمله مشاغل وی بود. او همچنین در بسیاری از مجامع و محافل به نمایندگی از شاه شرکت می کرد. فعالیت های اقتصادی گسترده و نامشروع او، زبانزد خاص و عام بود. او در سال1357 ایران را ترک کرد و کسی از سرنوشت او خبر ندارد.

عبد الرضا پهلوی

۴- عبدالرضا پهلوی درمهرماه 1303 به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و مقدمات نظام را در تهران سپری کرد. سپس به همراه برادرش محمدرضا برای تحصیل به مدرسه «انستیتو لو روزه» سوییس فرستاده شد. پس از بازگشت به ایران در سال 1315 وارد مدرسه نظام و دانشکده افسری شد. او پس از برکناری و تبعید پدرش با او به آفریقای جنوبی رفت و پس از مرگ رضا خان در سال 1323 برای ادامه تحصیل در رشته اقتصاد در دانشگاه هاروارد به آمریکا رفت. پس از اتمام تحصیلات در سال 1326به ایران بازگشت و علی رغم داشتن تحصیلات عالیه در رشته اقتصاد تنها سمت تشریفاتی ریاست افتخاری برنامه هفت ساله دولت به او سپرده شد. اودر سال 1329 ازدواج کرد اما به دلیل مسایل خانوادگی و شخصی و اختلاف همسرش با محمدرضا پهلوی از دربار دوری می جست و بیشتر وقت خود را صرف شکار و تاکسیدرمی حیوانات و کشاورزی و رسیدگی به زمین های کشاورزی 3700هکتاری خود در دشت ناز ساری می کرد. وی همچنین چندین دوره ریاست مجمع جهانی حفاظت از حیات وحش را به عهده گرفت. نامبرده پس از انقلاب در سال 1357 به اتفاق خانواده اش کشور را ترک کرد و هیچکس از محل زندگی او اطلاعی ندارد و گفته می شود که نام خانوادگی خود را هم تغییر داده است .